جدول جو
جدول جو

معنی دست کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

دست کشیدن
دست مالیدن لمس کردن، دست دراز کردن بطمع، گدایی کردن یا دست کشیدن از چیزی. دست برداشتن از آن صرفنظر کردن از وی، فارغ شدن از آن
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیدن
دست مالیدن، لمس کردن، با دست مالش دادن، کنایه از دست برداشتن از چیزی یا کاری، کنایه از تعطیل کردن کار، فارغ شدن از کار
تصویری از دست کشیدن
تصویر دست کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
دست کشیدن
((دَ کِ دَ))
دست مالیدن، ترک چیزی گفتن، تربیت کردن، پرورش دادن
تصویری از دست کشیدن
تصویر دست کشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیکدفعه بلاجرعه کشیدنیکباره نوشیدن، برروی سر کشیدن عبا و جامه برسر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست گشادن
تصویر دست گشادن
باز کردن دست
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ خوردن افسوس خوردن تاسف داشتن، آنچه که با دست آنرا انتخاب کرده باشند دست چین، منتخب بر کزیده، آنکه پیوسته خواهد در مسند و در صدر مجلس نشیند، اسب جنیبت اسب کوتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم کشیدن
تصویر ستم کشیدن
تحمل ظلم کردن ستم دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوت کشیدن
تصویر سوت کشیدن
صفیر از دهان یا از سوت در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست گشادن
تصویر دست گشادن
باز کردن دست، کنایه از برای انجام دادن کاری آماده شدن، کنایه از آغاز بذل و بخشش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرت کشیدن
تصویر هرت کشیدن
بالاکشیدن موادمایع (یامواد غلیظ تر مانندآش) دردهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست گشادن
تصویر دست گشادن
((~. گُ دَ))
باز کردن دست مقید، جوانمردی کردن، بخشش نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست گزیدن
تصویر دست گزیدن
((~. گُ دَ))
صدر مجلس طلبیدن، مسند خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست گزیدن
تصویر دست گزیدن
((~. گَ دَ))
دریغ خوردن، افسوس خوردن، تأسف داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوت کشیدن
تصویر سوت کشیدن
((کَ یا کِ دَ))
با دهان سوت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منت کشیدن
تصویر منت کشیدن
((~. کِ دَ))
پس از قهر با کسی به جلب رضایت و طلب آشتی با وی برآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستم کشیدن
تصویر ستم کشیدن
تحمل ظلم و ستم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوت کشیدن
تصویر سوت کشیدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن، شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درد کشیدن
تصویر درد کشیدن
Writhe
دیکشنری فارسی به انگلیسی